صفحه اصلی | الهام حبیبی

نامه‌هایم به هُما

ساعت 20:06 شب من وقتی فهمیدم که تو را دارم، که به نداشتنت فکر می‌کردم. نمی‌دانم کِی بود و چه وقت ولی ساعت ۸ شب،

1402/12/05 بدون دیدگاه

نوشته‌های من

چیزی نیست من خوبم همه خوب هستند تمام عبارت‌هایم کج و معوج شدند وقتی “تو” به میان می‌آیی جمله‌هایم همگی دسته جمعی روی قلبم تلمبار

1402/11/24 بدون دیدگاه

نوشته‌های من

به گمانم صدای تک تک نگاهت در بطنی مملو از جمعیتِ جنینی جمع شده تا مرا از درون در خودم مچاله کند و مرا ببرد

1402/11/21 بدون دیدگاه

من و تُ

من ابری بودم در میانِ زمین، تو نگاهی بودی بر آسمان من شانه‌ای بودم بدون همدم تو فردایی بودی بی دیروز من چشمانی داشتم که

1402/11/21 بدون دیدگاه

نوشته‌های من

در صفحه‌ی اول دفتر خاطراتم نوشته بودم: دوست داشتنش یه اشتباه بود، اشتباهی دوست داشتنی. چندین صفحه را ورق زدم. خاطره‌ها زنده شدند و من

1402/11/21 بدون دیدگاه

نوشته‌های من

سلام خیلی خوشحالم که تونستم برای شما هم یک سایت شخصی راه اندازی کنم. حالا که سایت شخص خودت را داری به راحتی می‌تونی با

یک نویسنــده‌‌ی طراح گرافیکـــ