من ابری بودم در میانِ زمین،
تو نگاهی بودی بر آسمان
من شانهای بودم بدون همدم
تو فردایی بودی بی دیروز
من چشمانی داشتم
که فروغ در آن شعر میگفت،
تو شاملویی بودی بیآیدا
من دلم پرواز کردن روی لبهایت را میخواست،
تو اما دلت سقوط بر بالهای سرنوشت
این شبها
تو بودی در بطنِ وجودیام و
من
روزی بودم
که در تاریکی
به سقطِ خاطرات فکر میکرد.
به اشتراک بگذارید




آخرین نظرات: