به وقتِ خاطرات

در صفحه‌ی اول دفتر خاطراتم نوشته بودم:
دوست داشتنش یه اشتباه بود،
اشتباهی دوست داشتنی.
چندین صفحه را ورق زدم.
خاطره‌ها زنده شدند و
من تمام آن‌ها را کشتم،
انگار این من بودم که خودم را گم کرده بودم
این منِ اشتباهی
که اشتباهی در این کشمش، کسی را دوست داشت
این من بودم در بطنِ دیگری
در صفحه‌ی آخر نوشته بودم:
هنوز دوستش دارم، فراموش نشده، بعد این صد صفحه؛ فراموش نشده‌…

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط